سلام...

به بچه محلا نشسته بودیم دیروز تو پارک...

حوصلمون بدجور سر رفته بود...

منم اون روز تمرین نرفته بودم کسل بودم...

گفتیم چیکار کنیم؟

من گفتم بیا یکیو سر کار بذاریم...

محمدرضا برو یه کارت تلفن بخر و بیا...

.

کارت تلفن رو گذاشتم تو تلفن عمومی بعد یه شماره الکی گرفتم...

داشت بوق میخورد...

آقا یه دختره برداشت و گفت بله بفرمایید؟

من دیدم دختره و صداشم به بچه مایه دارای ولو میخوره افتادم رو اون دنده...

شروع شد...

.

.

.

- شما صاحب این خط هستید خانوم؟

- بله... چطور؟

- من علیزاده هستم مدیر مرکز خطوط همراه اول در اصفهان...

- امرتون؟

- شما برنده ی جایزه ی 250 میلیون ریالی قرعه کشی این فصل همراه اول شدید ،

الآن چه احساسی دارید؟

.

.

دختره سه چار ثانیه مکث کرد...

بعد گفت : وای خدا جونم......وای مامان.....وای خدا اصلا باورم نمیشه...

.

.

علیرضا نمیتونست جلوی خندشو بگیره من بهش اشاره کردم که بره اون طرف تابلو نشه...

تو همین فاصله دختره داشت میگفت مامی مامی! و مامان باباشو صدا میزد...

.

ادامه دادم:

میتونم اسم و فامیلتون رو بپرسم؟

- ملیسا جوادپور هستم... ( فاک تو این اسم)

- الآن خوشحالید؟

- خییلیییییییی واقعا ازتون ممنونم...

از شما و از همه ی دست اندر کاران همراه اول واقعا انسان های شریف و زحمت کشی اند...

- خواهش میکنم دخترم خوبی از خودتونه...

- فامیل شریفتون چی بود؟

- علیزاده هستم...

- آفای علیزاده الآن صداتون رو بلندگوئه... میشه دوباره برنده رو اعلام کنید تا مامان بابام بشنوند؟

- چشم...

.

.

.

اینجا بود که گفتم :

.

.

.

اوسکولا همتون سرکارید!!!!!!!

.

.

.

و قطع کردم...

.

.

.

هه هه هه

.

.

بنظر من :دی رو فقط درست کردند تا من تو این پست استفاده کنم...

خداییش ما اونجا مرده بودیم...

مرده بودیم...

مرده...

ههههه ههههههه هههههههه هههههههههه...

نظر یادت نره...